تا چراغی در میان این شبستان زنده است
تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است
شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفته است آری
وضع کنهان روشن است
تک سواران تیز میتازند در صحرا هنوز
از تلاتم باز ننشستس این دریا هنوز
اتشی پیداست آن سوی بیابان ها هنوز
باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن با نور ایمان روشن است
بارالها جرأت ما رو سر و سامان بده
انقلابا مشق هوشیاری به فرزندان بده
قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده
رهبرا من مصطفی ای دیگرم فرمان بده …
کی به اندک بادی اقیانوس لرزان میشود ؟
کوه کی با یک خراش ساده ویران میشود ؟
عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان مشیود ؟
کی میان ابرهای تیره پنهان میشود؟
آسمان ما که با خون شهیدان روشن است …
مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود
مجتبی میگفت دیدم غیر زیبایی نبود
شد پشیمان هرکسی اینجا زلیخایی نبود
مصطفی هم رفت آری اون هم اینجایی نبود
مرد های مرد را آغاز و پایان روشن است
بارالها جرأت ما رو سر و سامان بده
انقلابا مشق هوشیاری به فرزندان بده
قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده
رهبرا من مصطفی ای دیگرم فرمان بده …
:: موضوعات مرتبط:
امام خامنه ای و سخنان ایشان ,
سیاسی ,
شعر ,
,